درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید.امیدوارم از مطالب ان لذت کامل رو ببرین.اگه هم اطلاعات بیشتری راجع به من میخواین تو قسمت پروفایل نوشته.ممنون
موضوعات



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 96
بازدید ماه : 180
بازدید کل : 109312
تعداد مطالب : 129
تعداد نظرات : 12
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


گروه شعبده بازی black cats (میبد)
شعبده بازی و سرگرمی
پنج شنبه 28 / 10 / 1391برچسب:, :: 2:18 قبل از ظهر ::  نويسنده : مبین

بچه ها خواهشا این مقاله رو بخونین و به افتخار مادر نظر بدین...(حتما بخون)

این فقط یک داستانه

-              (دوست گلم تا اخرش بخون و در قسمت نظرات یک جمله به دلخواه به تمام مادران دنیا تقدیم کن .)

 

مادر من فقط یک چشم داشت. من از اون متنفر بودم ... اون همیشه مایه خجالت من بود

اون برای امرار معاش خانواده برای معلم ها و بچه مدرسه ای ها غذا می پخت

;">یک روز اون اومده بود دم در مدرسه که به من سلام کنه و منو با خود به خونه ببره

;">خیلی خجالت کشیدم. آخه اون چطور تونست این کار رو بامن بکنه ؟

f">به روی خودم نیاوردم، فقط با تنفر بهش یه نگاه کردم و فورا از اونجا دور شدم

-;">روز بعد یکی از همکلاسی ها منو مسخره کرد و گفت، هووو، مامان تو فقط یک چشم داره!

-">فقط دلم میخواست یک جوری خودم رو گم و گور کنم.
کاش زمین دهن وا میکرد و منو ، کاش مادرم یه جوری گم و گور میشد

->روز بعد به مادرم  گفتم، اگه واقعا میخوای منو شاد و خوشحال کنی چرا از پیش من نمی ری ؟

-;">ولی مادرم  هیچ جوابی نداد....

حتی یک لحظه هم راجع به حرفی که زدم فکر نکردم، چون خیلی عصبانی بودم.

احساسات مادرم برای من هیچ اهمیتی نداشت

دلم میخواست از اون خونه برم و دیگه هیچ کاری با اون نداشته باشم

سخت درس خوندم و موفق شدم برای ادامه تحصیل به سنگاپور برم

اونجا ازدواج کردم، واسه خودم خونه خریدم، زن و بچه و زندگی

از زندگی، بچه ها و آسایشی که داشتم خوشحال بودم

تا اینکه یه روز مادرم اومد به دیدن من

اون سالها منو ندیده بود و همینطور نوه هاشو

وقتی مادرم  ایستاده بود دم در، بچه های من  به اون خندیدند
و من سر مادرم  داد کشیدم که چرا خودش رو دعوت کرده که بیاد اینجا اونم بی خبر ؟؟

سرش داد زدم، چطور جرات کردی بیای به خونه من و بچه ها رو بترسونی؟!
گم شو از اینجا! همین حالا


اون به آرامی جواب داد، اوه خیلی معذرت میخوام.
مثل اینکه آدرس رو عوضی اومدم، و بعد فورا رفت و از نظر ناپدید شد

یک روز، یک دعوت نامه از ایران  اومد در خونه من در سنگاپور
برای شرکت در جشن تجدید دیدار دانش آموزان مدرسه

ولی من به همسرم به دروغ گفتم که به یک سفر کاری به ایران  میرم

بعد از مراسم، رفتم به اون کلبه قدیمی خودمون( یهنی خونمون تو ایران ) البته فقط از روی کنجکاوی

همسایه ها گفتن که مادرم مرده

ولی من حتی یک قطره اشک هم نریختم

همسایه ها  یک نامه به من دادند که مادرم  ازشون خواسته بود که به من بدن

 

این بود نامه مادرم :

ای عزیزترین پسر من، من همیشه به فکر تو بوده ام.
منو ببخش که به خونت تو سنگاپور اومدم و بچه ها تو ترسوندم

خیلی خوشحال شدم وقتی شنیدم داری میای ایران ،

ولی من ممکنه که نتونم از جام بلند شم که بیام تو رو ببینم

وقتی داشتی بزرگ میشدی از اینکه دائم باعث خجالت تو شدم خیلی متاسفم

آخه میدونی ... وقتی تو خیلی کوچیک بودی، تو یه تصادف، یک چشمت رو از دست دادی

به عنوان یک مادر، نمی تونستم تحمل کنم و ببینم که تو داری بزرگ میشی با یک چشم !!!

بنابراین چشم خودم رو دادم به تو

 
برای من اقتخار بود که پسرم میتونست با اون چشم به جای من دنیای جدید رو بطور کامل ببینه

با همه عشق و علاقه

مادر یک چشم تو ...

 

جانم فدای مادر عزیزم



صفحه قبل 1 صفحه بعد

 
 
نویسندگان
پیوندها
آخرین مطالب
  • ***عشق***
  • ردیاب جی پی اس ماشین
  • ارم زوتی z300
  • جلو پنجره زوتی

  • تبادل لینک هوشمند
    برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان گروه شعبده بازی black cats میبد و آدرس magicmobin.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.